دوستان سلام
میخوام وظایف سنگین دایی بودن خودم رو بگم تا بدونید دایی ها هم کارای بزرگی انجام میدن!!!
اولیش آوردن خواهر زادم از مهد کودک قبلا دربارش توی پست"اندر احوالات یک پسر که داره تبدیل میشه به مادر!!"کامل نوشتم...
کمک کردن به خواهر زاده توی تموم کردن تغذیه مهد کودکش تا مادرش دلگرم بشه که بچش یه چیزی توی مهد کودک میخوره... ولی بیخبره که دخترش فقط دنبال بازیگوشیه و تغذیه ها تو شکم دایی رفته جالبه که دیگه شده جزو وظیفه های من و خواهر زادم تا میرسیم خونه میگه دایی اینارو بخور زود باش!!؟؟
نگهداری از پسر کوچولوی 1 ساله زمانی که مادربزرگش کار داره و آشپزی میکنه(هر دو خواهرم معلم هستن برای همین به پیشنهاد مامان و بابا بچه ها میان اینجا)
البته با یه پسر 1ساله خیلی راحت تر میشه کنار اومد چون چندتا آهنگ از این خاننده های لس آنجلسی براش میذارم پخش بشه و خودم هم به کارام میرسم البته وقتی با کامپیوتر کار میکنم طاها(پسر1ساله)توی بقلمه
از دیگر وظایف بازی کردن با محدثه (6سالشه همون که مارو یه پا کدبانو کرده!!!)خوب بازی هایی که میکنه واقعا برای من زجر آوره و همش خاله بازیه و منم میگم که باید درس بخونم و اینجوری باعث خیر میشه و من میرم کتابامو باز میکنم
البته به اینا تدریس درس هواپیما شناسی رو هم اضافه کنید چون محدثه میاد و از من میخواد که اسم هواپیما ها رو بهش یاد بدم و منم با عکسایی که دارم تمام فرقهاشونو بهش نشون میدم جالبیش اینجاست که با دقت گوش میده و یاد میگیره ....تو فکرمه درسای خودمونم بهش تدریس کنم از الان !!!
در کل دایی بودن تجربه خوبیه من که خیلی احساس دایی بودن رو دوست دارم .....
به نظر من یه روزی هم برای دایی ها در نظر بگیرن عالی میشه !!!!
پ.ن1:دوستان عنوان مطلب برای شوخی هست و من اصلا کار بزرگی انجام نمیدم ...
پ.ن2:دوستان اینم آدرس وبلاگ من و دوستان دانشگاهیم
http://a-and-p-student.blogspot.com/