عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

تصاویر منتخب هفته ۳۳

دوستان سلام


اینم یک بوینگ۸۰۰-۷۳۷ این نوع هواپیما رو میشه از روی نکته هایی که میگم شناخت

۱- وینگ لت های بلندی که داره قبلا گفتم وینگ لت چی هست..

۲-موتورهایی که قسمت پایینی اون صاف هست

۳- دماغه ای که شبیه دماغه ۷۲۷ هست

۴- نوز لندینگ گیر(چرخ جلوی هواپیما )که ارتفاع زیادی نداره...


صافی کف موتور ۸۰۰-۷۳۷ توی این عکی واضح است...

هواپیمایی که ژاپنی ها ساختن و در واقع کمپانی کاوزوکی ساخته با اسمKawasaki XC-2


آخرین جلسه کارگاه sheet metal

دوستان سلام
امروز میخوام خاطره ای از آخرین جلسه کارگاه sheet metal یا همون ورق کاری خودمون بنویسم  ولی قبل از اون یکمی مقدمه چینی میکنم تا بتونم شما رو توی فضا قرار بدم تا بهتر بخندین و از همین الان میگم که اگر میخواید همه پست رو یکجا بخونید بهتره یه لیوان چای و یکمی میوه و چیزایی که موقع کار طولانی با کامپیوتر میخورین را الان دم دست بذارین(چشمک)
خوب از جلسه اول استاد به همه ما گفت باید لباس کار داشته باشیم و گفت بهتره که پسرها لباسهای سرهمی بپوشن و خانومها هم از این روپوش های سرمه ای رنگ بپوشن !!!
بعد از جلسه اول من و دوستام طی یک گفتمان طولانی به این نتیجه رسیدیم که اشکالی نداره پسرها هم لباسشون مثل دخترا باشه و نتیجه این شد که همه رفتیم و از این روپوش های سرمه ای رنگ که میدون امام حسین میفروشه خریدیم(فقط اونجا میفروشه جای دیگه قبول نیستا!!!)البته علی خسروی بچه مایه دار بازی در آورد و رفت سفارش داد براز بدوزن!!
دانشجوهای کلاس کارگاه ورق کاری وقتی توی کارگاه لباس کارهاشونو میپوشیدن مثل این دبیرستان های دخترونه میشد که همشون مانتو های یه رنگ دارن و ظهر که دارن بر میگردن هیچ پسری جرات نداره از جلوی  مدرسشون رد بشه چون تیکه بارونش میکنن......
راستشو بخواین چون کلاس کارگاه ما ساعت 7 شب تموم میشد  و هوا تاریک بود و طرفای دانشگاه ما هم هیچ تاکسی رد نمیشه بچه میخواستن یکمی شیطونی کنن که نشد یعنی نقششو کشیدیم که یکی از پسرای خوشگل لباس کارشو در نیاره و یه روسری سرش کنه و کنار بلوار وایسه تا یه ماشین بیاد و سوارش کنه و بقیه هم برن پشت شمشادا قایم بشن و تا ماشین اومد بریزن بیرون و همه با هم سوار ماشین بشن البته هیچوقت این نقشه عملی نشد چون پایه این کار فقط من و معراج بودیم و هیچ کس دیگه ای حاضر نمیشد با ما همکاری کنه....
توی کارگاه هم که خیلی از این لباس کارها خاطره داشتیم مثلا وقتی به تعداد گروه ها سوحان نبود من که کارم هنوز  به مرحله سوحان کاری نرسیده بود یه سوحان خوب جدا میکردم و توی جیب لباس کارم قایم میکردم(ایکون علیرضای شیطون)
راستی یادم رفت بگم که ما توی گروه های دونفره کار میکردیم و توی هر گروه یه پسر بود با یه دختر برای این که خانومها کارای سخت را انجام ندن که الحق منم نذاشتم همگروهم زیاد کار کنه چون یا کارمو میدادم استاد انجام بده یا علی خسروی بیچاره کار منو میکرد  خوب دلیلش هم این بود که اول ترم دستم شکسته بود و تا آخر ترم  میگفتم آخ دستم درد میگیره و کار منو دیگران میکردن البته خودم هم کار میکردم ولی وقتی خسته میشدم از این ترفند استفاده میکردم تا یکمی خستگی از تنم بیرون بره.....
چقدر مقدمه چینی کردم تا به ماجرای اصلی برسم؟!؟!؟!؟ خوب جلسه آخر بود و همه گروه ها باید هر جور که شده کارشونو تحویل میدادن و نبودن rivet(میخ پرچ) و تئوری شدن چند جلسه کارگاه را باید طلافی میکردن...اول که یکمی استاد گفت جوشکاری بکنیم و از شانس من تا نوبت من شد نمیدونم برق دانشگاه چش شد که یکمی چراغا به هم چشمک زدن و بعد قطع شد و استاد رفت و درستش کرد ولی هنوز این چراغا داشتن به هم چشمک میزدن انگاری منظوری داشتن؟؟؟
خوب اینجوری شد که استاد گفت جوشکاری بسه و من داشتم تو دلم به خودم فحش میدادم که چرا نوبتم اول به یه نفر دیگه دادم و به من نرسید....بعد از جوشکاری نوبت ریوت کاری یا پرچ زدن رسید و باید قطعه کارمونو  به هم وصل میکردیم با پرچ  من قطعه اول رو پرچ کردم و نوبت دومی رسیده بود که یکمی سخت تر بود و دقت بیشتری میخواست باید سوراخهای جای پرج رو با دریل  درست میکردیم و اندازه ها حتما باید دقیق میبود چقدر  که من سر این اندازه ها خودمو خفه کردم تا یه جورایی بتونیم کار دقیقی درست کنیم البته از حق نگذریم ملینا همگروهم هم خیلی تلاش میکرد و همش به من میگفت زود باش کار بکن وگرنه کلاس تموم میشه و نمره عملیمون کم میشه خوب منم یکمی با این حرفای همگروهم بهم استرس وارد شده بود و نمیدونم چرا همش عجله میکردم ...دقیقا موقعی که داشتم روی میز کار نقطه هایی رو که باید دریل میکردیم رو به کمک همگروهم علامت میزدم با سنتر پانچ که یه میله است که نوک تیزی داره و باید با چکش به ته اون ذربه بزنی تا علامت روی ورقه فلزی به صورت یک نقطه فرو رفته کوچک باشه رو درست میکردم که علی خسروی با اون روپوش خوشگلش اومد و لاینقطع همش میگفت قطعه کارتو بده تا من از روی تو اندازه بزنم که یکدفعه تمرکز منو بهم زد و من به جای این که چکش را روی سنترپانچ بزنم روی انگشت شستم زدم و با صدای بلند به علی بیچاره گفتم برو بزار کارمو بکنم بعد میدم که اندازه بزنیو به صورتی روی میز کار لم دادم که پشت سرم دریل بود و من بچه هایی را که با دریل کار میکردن رو درست نمیدیدم علی خسروی هم رفت پیش اونا و دقیقا پشت سر من ایستاد خواستم طلافی کنم و یه کاری کنم که علی خسروی دستش تکون بخوره و کارش زیر دریل جابجا بشه و یکمی بترسه برای همین وقتی داشتم کار خودمو انجام میدادم با ناحیه باسنم یه ضربه تقریلا محکم به علی خسروی زدم  بعد از چند ثانیه جوابیه ضربمو با یه ضربه از همون مدل داد...دیدم ملینا که روبروی من ایستاده بود بدجوری داره به من نگاه میکنه انگار گناه کردم خوب خودشم میدونست که من و علی شوخی داریم و همدیگرو اذیت میکنیم ....من برگشتم پشت سرمو نگاه کنم گفتم شاید علی شکلکی درآورده یا علامتی چیزی نشون داده که بی ادبی بوده ... من برگشتم شما فکر میکنید چی بود پشت سرم ..نه جون علیرضا اصلا به ذهنتون هم نمیرسید که میترا با لباس کاری شبیه لباس کار علی پشت سر من بوده باشه و من اون کارو که انجام دادم به میترا خورده و اصلا علی اونطرفا نبوده  بلکه رفته بود اندازه ها رو از استاد بگیره...من هم که دیدم چه گندی زدم مثل لبو سرخ شده بودم از خجالت  البته ما هممون با هم خیلی راحت هستیم و به قول معروف مثل خواهر و برادر هم  هستیم ...
اینم خاطره آخرین جلسه کارگاه ورق کاریمون بود و البته اینم بگم که همه فهمیدن من میخواستم اون کارو با علی خسروی بکنم و  از بد شانسی من فقط به دیدن رنگ لباس کار  کفایت کردم و فکر کردم که درست تشخیص دادم....
پ . ن 1:ببخشید که خیلی طولانی شد
پ.ن2:من از میترا اجازه گرفتم که هم اسمشو بیارم و هم این خاطره را توی وبلاگم بنویسم..

تصاویر منتخب هفته۳۲

دوستان سلام



جواب سوال پست قبلی گزینه b بود که معراج و الی فسقلی درست جواب دادن.....


ایرباس ۳۰۰ مخصوص حمل بدنه هواپیماهای شرکت ایرباس ...

به این هواپیما موبیدیک (نهنگ سفید )هم میگن



فرود ایرباس 340 در مه و بارون ....تاثیر REVERSE را میتونید از پخش شدن آبهای زیر موتور هواپیما ببینید...


f-16 نیرو هوایی هلند...اون سه تا چیزی که شبیه بمب هست و زیر بالها و بدنه هواپیما وصل هست مخزن سوخت یدکی هست که برد هواپیما رو بیشتر میکنه ...جالبتر اینه که اول از سوخت این مخزنها استفاده میشه و بعد نوبت به مخزنهای داخلی میرسه و بعد از استفاده خلبان میتونه این مخزن ها را جدا کنه تا وزن هواپیما کمتر بشه  و سوخت کمتر مصرف کنه...


ایرباس 340 توی ابرها شناوره....

تصاویر منتخب هفته۳۱

دوستان سلام


برای این که حال و هوا هم عوض بشه بهتون پیشنهاد میکنم تصاویر را همراه با گوش دادن به این موسیقی ببینید امیدوارم خوشتون بیاد
دانلود موسیقی


بازم یه غروب زیبا ...هواپیمای اول ایرباس۳۳۰ هست و دومی ۷۴۷ سومی رو فکر کنم ۷۴۷  باشه دیگه اون آخریو باید حدس زد...


اینم محله بریتیش ایرویز


ایرباس۳۳۰ این دفعه میخوام فوت کوزه گری رو بگم که من چجوری این هواپیما رو از این عکس شناختم
اول از وینگ لت اون(وینگ لت نوک بال که بالا اومده را میگن)
دوم از شکل پوسته موتور که مخصوص ایرباس هست این نوع طراحی
سوم هم اگر خیلی دقیق به بال نگاه کنید بدون در نظر گرفتن وینگ لت میشه از شکلش تشخیص داد البته خیلی باید دقت کرد و این هواپیما رو خیلی باید دیده باشی تا از راه سوم فهمید


اف-۲۲ در حال شکستن دیوار صوتی


دوستان به نظر شما این چه هواپیمایی هست؟
a)737
b)A300
c)A-310
d)A-320

تصاویر منتخب هفته ۳۰

دوستان سلام

امتحانا شروع شده و من هم کمتر میام اینترنت و باید کتابایی که در طول ترم نخوندم رو شب امتحان بخونم(ایکون من پشیمونم ولی همیشه کارم اینه) برای همین از لطف همه شما دوستام ممنونم که میاین به وبلاگ کوچیک من سر میزنین .. منم خیلی دوست دارم بیام و وبلاگاتونو بخونم ولی این چند وقت شرمنده همتونم...


اینم تصاویر این هفته


آقایون لبخند ...اینم یه عکس یادگاری توی هواپیمای RV-6


غروب زیبا با یه جت کوچولو فکر کنمCRJ-200 باشه


777 کارگو ...این رنگیشم خوشگل میشه...


میگ 29 ایران ... تقریبا چند روز یک بار این میگ ها رو میبینم و وقتی که بلند میشن انقدر صداشون زیاده که تا فاصله چند کیلومتری از فرودگاه قابل تشخیص هست و تمام دانشجو های دانشگاه متوجه میشن که میگ بلند شده....