عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

راز دل

دوستان سلام
نمیدونم چی بگم یا چجوری
همین الان از آرتا کیش (شرکتی که قرار بود براش کار کنم)تماس گرفتن و به من میگن شما نمیتونی اینجا کار کنی چون کارت معافیت پزشکی داری
شرمنده برای امروز یه پست قشنگ آماده کرده بودم ولی الان نمیتونم لطفا منو درک کنید
خیلی حالم گرفتس
حدودا سه ماه دوندگی برای حراست و کارای دیگه آخرش هم  .......
از همتون ممنونم که تو پست قبل کارمو بهم تبریک گفتین
11 سال قبل یه شوخی دوستت که تو رو برعکس میکنه و باسر میکوبه به زمین باعث میشه که صرع بگیری چندین هفته توی بیمارستان باشی به اندازه چندین هزارتا قرص بخوری (روزی 5تا) کارت  معافیت بگیری(که بیشتر دوستات بهت بگن خوش به حالت؟؟) همین کارت باعث میشه که برای تست مدیکال ردت کنن  و حالا هم مدیرعامل شرکت بهت زنگ میزنه و میگه من متاسفم ولی شما نمیتونید اینجا کار کنید ....
خدایا هیچی نمیگم چون چیزی نمیتونم بگم برای این که تو هیچ کاری نکردی من خودم باعث شدم که اون با من اون شوخی مسخره رو بکنه
دوستان برام دعا کنید تو این ماه مبارک برام دعا کنید که ..........
خدایا شکرت 
 
بعد نوشت: دوستان اشتباه نکنید من از این که این بیماری رو دارم ناراحت نیستم
چون میتونست از این بدتر باشه
من از این ناراحتم که چرا طبق قانون رفتار نمیشه چون من طبق قانوق هم میتونم کار کنم و هم تست مدیکالرو به صورت مشروط داشته باشم

نظرات 25 + ارسال نظر
معراج دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ

خواستم بهت زنگ بزنم گفتم شاید حوصله نداشته باشی.نمیدونم چی بگم ولی میدونم انقدر بزرگ هستی که ناراحت نباشی و فکرو خیال نکنی.بعدا باهات تماس میگیرم دوست گلم

ممنون که بهم سر میزنی
ممنون که به فکر من هستی دوست عزیزم
فعلا فکرم کار نمیکنه و نمیتونم جواب کامل به کامنتا بدم ولی خوشحال شدم کامنتتو دیدم

معراج دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

خواستم بهت زنگ بزنم گفتم شاید حوصله نداشته باشی.نمیدونم چی بگم ولی میدونم انقدر بزرگ هستی که ناراحت نباشی و فکرو خیال نکنی.بعدا باهات تماس میگیرم دوست گلم

ترنم (یادگاری از روزهای جوانی) دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.taranom-bahari.persianblog.ir/

یوهو
سلاااااااااااااااااااااااااام
خوبی؟
می دونم مثل منی
یه کم ناراحت
عزیزم
اشکال نداره که
مطمئن باش یه کار بهتر گیرت میاد
منم تقریبا دو سال از فارغ التحصیلیم میگذره تازه رفتم سر کار
خیلیم کارمو دوست دارم
غصه نخوری هااااااااااااااااااااااا
چون خدا تنهات نمی ذاره

فعلا تو شوک هستم
ولی الان انقدر میتونم بفهمم که یکی هم بالا سرم داره منو نگاه میکه
ممنون از این که بهم سر زدی

هدهد دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.retemadi.blogfa.com

خیلی متاسفم از این خبر
ولی همیشه از خدا بخواه هرچه خیر است همان شود
مطمئن باش در این کار هم خیری هست و خودت نمی دانی
وگرنه خدا بنده هاش رو رها نمی کنه بلکه آزمایش می کنه .
این چیزی که به شما می گم بهش اعتقاد دارم چون چند وقت پیش اصرار موکد داشتم که محل کارم را توی اداره عوض کنم ومطمئن بودم این بهتره و حتی کارهای اصلی و موافقت رئیس کل را هم گرفتم اما آخر ش اتفاقی افتاد و نشد و بعد از مدتی مدیرم عوض شد و کلا به نفعم شد و تازه فهمیدم اونچه که ما می دونیم با آنچه خدا برامون می خواد زمین تا آسمون فرق می کنه
این داستان را بخوانک
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟ وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود
http://saaa.blogfa.com

از همدردیت ممنونم
آره خدا بنده هاشو آزمایش میکنه
خیلی دارم جلوی خودمو میگیرم که چرت و پرت نگم و در باره آزمایشات خدا چیزی نگم.......
ولی بهتره بگم خدا جون تو با من هر کاری بکنی من ازت دور نمیشم
فقط دارم با خودم زمزمه میکنم

هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
از داستان آموزندتم ممنونم

معراج دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ب.ظ

واسه دلداری دادنت نمیگم ولی بدون کار تو فرودگاه بدونه تو واقعا لطفی نداره

ممنون معراج جون ولی ما که تو دانشگاه همدیگرو میبینیم
تو هم خودتو ناراحت نکن

مهسا دختر بیقرار دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://MIYANEH6.BLOGFA.COM

سلام علیرضا ...میدونم حالت خوب نیست

خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم به خاطر یه اشتباه صرع گرفتی و الان هم به خاطر شرایطت حاضر نیستن قبولت کنن

راستش خیلی ها فکر میکنن کارت معافیت پزشکی خیلی خوبه اما خبر ندارن برای کار و ازدواج و...دردسر ایجاد میکنه
نمیخوام نمک به زخمت بپاشم و از مشکلات شوهر خالم که صرع داره برات بگم ...
فقط نمیدونم با این بیماری بازم بهت اجازه پرواز میدن؟ من شنیده بودم رشته خلبانی اول مصاحبه داره تا پذیرفته بشن حالا رشته تو هم فکر کنم خلبانی باشه ایا از تو هم مصاحبه گرفتن؟ ایا بیماری صرع رو برای خلبان شدن مانعی نمیدونن؟

ولی علیرضا ناراحت نباش مطمئن باش خدا خیر و صلاح بنده هاشو میخواد و ظالم نیست...اگر این اتفاق برات افتاده و الان استخدامت نکردن حتما یه حکمتی در کار بوده صد در صد

بدون خدا اگر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
یه راه دیگه جلو پات میزاره من حتما برات دعا میکنم به ارزوهات برسی دعا میکنم هر چی به صلاحته برات پیش بیاد

دیگه غصه نخور دنیا که به اخر نرسیده همه چیز درست میشه صبر داشته باش

مهسا سلام
از کامنتت ممنون الان خیلی بهترم....
راستی رشته من اصلا خلبانی نیست که درسته من عاشق این رشته بودم و هستم ولی به خاطر همین بیماریم رشته من تعمیر و نگهداری هواپیماست و اصلا من پرواز نمیرم
نمیدونم صدای ما کوچیکا چجوری به این بزرگها میرسه ولی طبق قوانین ای کا او (سازمان هواپیمایی بین المللی )اینا اجازه چنین رفتاری با من ندارن ولی.......
ولی الان دیگه برام زیاد مهم نیست و فهمیدم که همیشه دنیا اونی نیست که من میخوام
همیشه نباید بلند بخندی چون ممکنه با صدای خندت غم رو بیدار کنی
میرم چندتا کتاب حسابداری میخونم تا بتونم تو یه شرکت کار پیدا کنم شاید هم رفتم دانشگاه پیام نور یه رشته دیگه در کنار این شروع کردم
ولی فعلا نباید تصمیم بگیرم وعجله کنم چون شراط روحی درستی ندارم

ازت ممنونم که بهم دلداری دادی
برام دعا کن دعا کن که بتونم درست تصمیم بگیرم
برای ماجرای کودکی منم زیاد ناراحت نباش کار خودمو ودوستم بود هیچ کس دیگه ای مقصر نیست
البته همین دوست بنده الان پدرش یکی از رجال س*ی*اسی البته من دیگه اون پسرو ندیدم فقط از طریق تلوزیون فهمیدم آخه باباشو دیده بودم و خوب فامیلی هم که.....

آنارام دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ب.ظ http://ms-room.blogfa.com

غصه نخور . حتما یه مصلحتی توشه که ما نمیدونیم . شاید بعدها فهمیدی مصلحتش چیه. شایدم هیچ وقت نفهمیدی .

راست میگی

فاطیما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ http://fatimagoon.blogfa.com/

سلام علی جان
الهی من فدات بشم.نمیدونی وقتی فهمیدم صرع داری چقدر ناراحت شدم.آخی...
امیدوارم حالت خوب بشه ...
راستی اون آپی که میگفتی رو نکردی

ببخشید اگر ناراحت شدی من نمیخواستم کسی رو ناراحت کنم
ازت ممنونم
شرمنده الان تو حالتی نیستم که بتونم اون پسترو برات آپ کنم
منو ببخش که بد قولی کردم ولی من آدم بد قولی نیستم
فقط تو شرایطی نیستم که بتونم به مطلب طنز فکر کنم

فاطیما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ http://fatimagoon.blogfa.com/

نه عزیزم مسئله ای نیست
اصلا نذاشتی هم فدای سرت.نذاررررررررر
بووووووووووس جیگر
بای

ممنون که منو درک میکنی

رویا دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.royaayeeshgh.blogfa.com

سلام عزیزدلم !!!
نمیدونم چی بگم یا چیکار کنم که اینهمه لطف رو جبران کنم واقعا نمیدونم!!!
ولی فقط میتونم برات دعا کنم !!! واقعا شرمندتم عزیزکم!!

وای رویا خیلی خوشحالم کردی که برام خودت کتمنت گذاشتی
نمیتونم احساسمو به زبون بیارم نمیتونم بگم چقدر خوشحالم
امیدوارم همیشه شاید و سالم باشی

من دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:20 ب.ظ http://parisalar.blogfa.com/

سلاممممممممممممممممممم. نبینم هنوز علیمون ناراحت باشه! بیا که آپ کردم. خودت میدونی که حال خبر کردن و اهل این کارا نیستم. اما اومدم که بهت بگم شما به یه جایی که به اصطلاح بلاگ گفته میشه دعوت دارید*لطفاً رسمی نپوش. چون خودمم با تونبون مامان دوزم*(چشمک) نمیدونی... مجبور شدم واسه اینکه میام دعوت نامه واست بفرستم٬ بقیه دوستای گلم رو هم خبر کنم که از دستم ناراحت نشن و نگن که پارتی بازی کردم وفقط تو رو خبر کردم(چشمک) اما بهشون گفتم دیگه از این غلاطای زیادی نمیکنما!!(نیشخند!)
طومار دیگه بسه.... حالا زودی بیا
(بوس)(قلب)(بوس)(قلب)(بوس)(قلب)(بوس)(قلب)(بوس)(قلب)(بوس)

اومدم

مجید سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ

سلام علی جون اصلا غمت نباشه این کار نشد یه کاره بهتر جورمیشه برات انشا الله
اصلا هم غم بیماریتو نخور (آخه در حد بیماری هم نیست)مهم اینه که فکرت سالمه روحت سالمه آزادانه فکر کن آزادانه هم زندگی کن از خییییییلیا هم سالم تری (دلداری نمیدم جدا میگم)
این هم از اون نظرات خداست از نوع رحمت و حکمتش
""هر گاه دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن آنجا کسی هست که عاشقانه تو رامی نگرد""

مجید واقعا ممنونم
منم که نوشتم من برای بیماریم ناراحت نیستم من برای این ناراحتم که چرا اینقدر سطح درک بعضیا پایینه
و خودم هم به این اعنقاد دارم گرد ز حکمت ببندد دری .....
بازم از تو دوست خوبم بابات کامنتت تشکر میکنم

من سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:00 ق.ظ http://parisalar.blogfa.com/

مرسی که اومدی. اول شدی و جایزت اینه ... میتونی هر روز به پیجم بیای و واسم نظر بذاری(چشمک).
جوابتو تو همون قسمت نظرا دارم اما اینجا هم میگم. چون شاید حوصله نداشتی و دلت نخواست بازم نظرا رو باز کنی!!!
.
کلاً نسل ایرانی منقرض میشد اگه مثل این ژاپنی های بدبخت متعهد بودن!(چشمک)

خوب نمیشه روزی دوتا بکنی
درضمن ممنون که جوابو برام فرستادی

مریم سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام
دوست من این بیت شعر از فردوسیه:

همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ کان از در دیگر است

به جز مرگ برای همه چی راه چاره وجود دارد پس ناراحت نیاش شاید یه حکمتی تو این کاره شاید خدا برات شرایط بهتری رو می خواد در نظر بگیره.
ناامیدی و ناراحتی علاوه بر جسم روح آدمو بیمار میکنه پس امیدوار باش برای پیداشدن یه کار بهتر با شرایط عالی
موفق باشید و بزن به رگ بی خیالی

ممنونم
واقعا شعر قشنگی بود
منم همین کارو کردم و زدم به بیخیالی
بازم ممنون که بهم سر زدی

معراج سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ


دم هرچی رفیقه گرم
کمرهرچی نارفیقه خم
روئ هرچی بی مرامه کم
برای دشمنانت آرزوی زلزله بم
زیرچشم دشمنانت نم
ایشالا هیچ وقت نبینی غم
دیگه حالت خوب شده ناراحتم نیستی تموم شد رفت ادمها فراموش کارند واسه همینم بعد یک مدت ناراحتیهاشون از بین میره یا خیلی کم میشه.یادته من چقدرشنگول رفتم شمال زهره مارم شد مثل منگول برگشتم ولی زود یادم رفت.خوب یک موضوع جدید بزار تا حالو هوای خودتو ما عوض بشه .اصلا حال داشتی عکس اون ماشین خفن که مارو تو فرودگاه جابه جا کرد بزار تا همه بدونن جایی نیست که واسه نبودن اونجا فکرکنی اصلا شاید همه بگن اینجا کجاست همون بهتر که نرفتی

قربون هرچی بامرام و بچه گرمساره
خوبی معراج من که خیلی حالم بهتره
درضمن من برای دشمنام هیچوت دعای بد نمیکنم هر چند هیچوقت نداشتم
اون عکسم میزارم که همه ببینن چه بیابونی بود که شما رفتین
سمند یا نیسان کدومو دوست داری؟

زهرا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ http://shadnaz.blogfa.com

سلام
شرمنده که دیر اومدم بهت سر زدم
خیلی درگیرم
بهم گفته بودب صرع داری و معافی از خلبانی
چی بگم علی رضا جوووون
داداش گلم.دنیا همیشه به کام ما ادما نیس اما نمیخوام داغ دلتو تازه کنم بیخیالی طی کن میدونم نمیتونی و سختته اما میییییییییییییشه
تازشم تقصیر تو نبوده که افتادی حتما خدا واست بهترشو میخواد که این کاره جور نشده شبای احیا نذر کن شاید به مراد دلت رسیدی شاید شرایط عوض شد واست دعا میکنم روحیتم نباز پوست کلفت به پیش بروووووو من مطمئنم یه حکمتی تو کار ایی که واسه ما نممیشه هست داداش گلم
نبینم ناراحتتیتووووو حال و گرنه دق میکنم
قربونت بررررررررررررررررررررررررررم بازم سر میزنم
منتظر مطلب جدیدت هسسستم بای

سلام آبجی نمیدونی چقد وقتی اسمتو دیدم خوشحال شدم
خودمم دارم میزنم به بیخیالی
ولی بیچاره مامانم اصلا دیگه منو حتی صبح هم صدام نمیکنه که از خواب پاشم میترسه ناراحت بشم خیلی هوامو دارن خیلی منو اینجوری شرمنده میکنن
دارم فکرمو جمع میکنم که یه چیزی بنویسم حال و هوا عوض بشه
اگر چیز جدیدی نوشتم حتما خبرت میکنم
بازم ممنون که به من سر زدی

فاطیما سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ http://fatimagoon.blogfa.com/

__________#####_____##___آپم___##
_________#____##_____##________##
________#_____##_____##___زود___##
________#_____##_____##________##
_________#____##_____##___بیا___##
__________#####______##_______##
______________##_______#######__
______________##_________####____

اومدم

من سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ http://parisalar.blogfa.com/

سلام. این که لود میشه!!! من میگم کام جناب عالی مشکل داره! دوباره امتحان کن. اگه بازم نشد٬ واست ایمیل میکنم
اول هم شدی اما تا عکسا رو نبینی. فایده نداره

من بازم امتحان کردم
با اینترنت اکس پلورر و اوپرا
ولی بالا نیومد اگر میشه برام میل کن تا ببینم

زهرا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ب.ظ http://shadnaz.blogfa.com

سلام خوبی؟
اپم بدووووووو بیا
با عنوان :
استعفا از بزرگسالی.... اگه دخترا برن سربازی .... و...
منظرتم[لبخند][گل][گل]
منتظر داداشیمم ها بدووووو با سرعت نوووووور

اومدم آبجی

نیما نجاتی چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:24 ب.ظ

سلام علیرضا جان
خیلی ناراحت شدم از این خبر ولی منم فکر میکنم بشه تست مشروط گرفت اینجور مواقع یعنی اینجور شنیده بودم
دعا میکنم شرایطط جوری بشه که حتی تست مشروط هم نخوای و مستقیما مدیکال رو پاس کنی
یا حث

سلام آقا نیما
شرمنده اگر ناراحت شدین
بله میشه مشروط گرفت ولی وقتی بخوان لجباری کنن که از هر جا که بتونن بهونه میارن
ولی من هم به این سادگی نا امید نمیشم و باید ثابت کنم که صرع بیماری خاصی نیست و میتونم همه کاری بکنم
من کارهای سخت آتشنشانی رو انجام میدم و چند وقته برای مانور دارم تمرین میکنم پس کارهای مربوط به رشته خودم رو هم میتونم انجام بدم

ممنون که برام دعا میکنید

خیلی خوشحال شدم که به وبلاگم اومدین

یا حق

زهرا پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://shadnaz.blogfa.com

سلام
میسی که اومدی خوشحالم کردی
خجالت بکش جلو در حموم میکشمت که من.....
ایشالله که دیوار شیشه ای رو خرد کنی برات دعا میکنم
فک میکنم هر جایی که یه عده مسن دور هم جمع باشن باهم زندگی کنن علی رغم سختی هایی که از نظر جا و مکان و خوراک ودوری از خونواده داره یه خوشیهایی هم داره مثل خوابگاه یا همین سر بازی نمیدونم بدمم بیاد یا نه تا حالا بهش فک نکردم

خوب مگه چیه آرزو کردم نرفتم که(چشمک)
ممنون که برام دعا میکنی منم برات دعا میکنم
من که سربازی نرفتم ولی خانمها برن بد نمیشه

گلی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://http:/

سلام خوبی؟هر چه خیر پیش میاد.شاید مصلحتی باشه .اینشالله کار بهتری پیدا میکنی

ممنون از دلداریت
راست میگی شاید یه این باعث موفقیتم تو آینده بشه
کسی آیندرو ندیده

من پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ق.ظ http://parisalar.blogfa.com/

سلام.سلام. کلاغه + فوضولی من خبر داد که قراره عسک بزنی!!!
زودی.
منتظرم.....
(من در حال انتظار!)
صبرم سر اومد!
حالا دیگه ما رو سر کار میذاری؟!
باشه!
این آخرین فرصت هست.
زود بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاش!
تا ۳ میشمارم.
اگه عسکو گذاشتی که گذاشتی. وگرنه...
.
.
.
.
وگرنه از اول میشمارم!
اگه شمارشم ته کشیدو عسکو نذاشتی دیگه باهات کاری ندارما!!
حالا خود دانی.
ما که شروغ کردیم بشماریم
۱
۲
۴
چی؟! به من میگی اشتب شمردم؟!(عصبانی)
خوب نمیخوای عسکو بذاری ... خوب نذار. چرا از شمارشم ایراد میگیری؟
اینا که یه رقمی هستن. من تازه ۳ رقمی و بیشترش هم بلدم!میگی نمیتونم!(عصبانی)
حالا روتو کم میکنما!!!
بعد دیگه نمیتونی سرتو بلندکنی هـــا!
چرا؟!
خوب الکی داری ازم ایراد میگیری!
نه؟!!!
خودت خواستی!
۱
۲
ولش کن.
گناه داری ضایع بشی!
باشه.
پس از دو رقمی ها میشمارم که زودی تموم بشه!
۱۰
۲۰
۳ خال خاله
خونه ی خاله!!
ببخشید. یاد دوران طفولیت افتادم. واسه همین از بحث منحرف شدم!
از اول
۱۰
۲۰
۵۰
۴۰
۷۰
۹۵
۲۹/۹
۳۰
۸۰
۱۰۰
آش
ماش
بیرون
باش
منتظر
عمت
باش!
اِ اِ اِ....
چرا اینجوری شد؟!
مثل اینکه باز مشکل بالایی پیش اومد!
اما مهم نیس.
آخرش این طوری شد.
موقع شمارش درست بود!
اَه...
میخواستی حواسمو پرت کنی که عسکو نزنی!
خیلی بدجنسی!
اصلاً حالا که اینطوره باهات قهرم.
قهر
قهر
تا روز قیامت!
راستی مطمئنی قیامت روز هست؟!
شاید شب باشه!
راستی من باهات قهرم!
(من که روم اونطرفه وباهات قهرم وحرف نمیزنم!)
(من که طاقت نمیارم!!!)
باشه
فعلاً آشتی کنیم تا جوابمو بدی
بعد قهر میکنیم
باشه!؟
ایول
پس
.
.
.
آشتی
آشتی
بپر بریم تو کشتی!!
جوابشو نمیدونی؟!
واقعاً؟!
یعنی نمیدونی قیامت شبه یا روز؟!
پس چرا الکی آشتی کردی؟!
لوس
باهات قهرم!
....
....
....
...
...
...
..
..
..
.
.
.
نمیخـــــــــــــــــــــــــــوام
میگم نمیخوام
منت کشی نکن
نمیخوام آشتی کنم
مگه اون موقع که بهت گفتم عسکه رو بزن٬ زدی؟!
هان؟!
هان؟!!!!!!!!!
فرقی نمیکنه کنار نیسان یا سمند درو ببند!
نه بابا
جدی گفتم
فرقی نداره!
والا
جفتش ۲ تاست!!!!!!!!!! (نیشخند!)
حالا اگه بین فرقون و سمند بود انتخاب میکردم
اما باور کن که اینا جفتش ۲تاست!
چی؟!
کدومو انتخاب میکردم اگه بین فرقون و سمند بود؟
خوب معلومه
واااااااااااا
یعنی نمیدونی
گفتم که معلومه
هر چی نباشه... کلاسش که بیشتر هست
آره دیگه.... ۱۵۰٪ فرقون رو میگم!
بلکه هم ۷۰٪!!!(این جریان داره)
همینجا بگم!!!
باشه.
فقط چون زیاد اصرار میکنیــــا!!!
آره. فقط به خاطر همین
البته چون دوستمم هستی٬ احترامتو دارم
پس دوشتیمونم این وسط بی تأثیر نیس!(نیشخند)
من بیکار نیستما!!!!!!!!!!
میگم بیکار نیستم بشینم اینجا و داستان بتعریفم!
فقط به خاطر همون ۴-۵ تا دلیل!!!
اِ.... چه فرقی میکنه ۲ تا و ۵ تا!
گیر میدیــا!
پررو نشو.
فکر میکنی بیکارم برات نظر بذارم
یا بیکارم بشینم اینجا و بنویسم
خودت میدونی که نه
نخیرم
اصلاً هم اینجوری نیس
من کجا تومار نوشتم؟!
هان؟!
بشینی حتی نقطه ها ... ببخشید نٌخته ها رو هم شماره بزنی
بیشتر از ۷-۸ تا نمیشه
نهایتش ۴-۵ تا
چه برسه به اینکه ۲-۳ خط نوشته باشم!
اووووووووو اَه ه ه ه ه
مگه بیکارم ۲-۳ خط بنویسم!
هان!
از بحث خوشم نمیاد.
داداشیم میگه هیچ وقت با کسی بحث نکن
منم میگم چشم!
میگه فقط بزن
بازم میگم چشم!
خوشت میاد؟!
چه بچه ی حرف گوش کنی هستم!
داداشیم میگه
هیش وخت جر نکنین.. دعوا میشه!!!
واسه همین منم به حرفش گوش میدم
یه راست میرم سراغ دعوا که وقتم ببخشید وختم تلف نشه!
.
.
.
چرا حواسمو پرت میکنی؟!
میخواستم جریان *بلکه هم ؟٪ رو بتعریفم* !!
نرروووووووو
میخوام تازه بتعریفم
اگه بری
ناراحن میشم(همون ناراحت شماها!)
خوب
بتعریفم!؟
آفرین که نشستی گوش بدی
اِ....
نمیخواد تخمه باری
مگه سینما هست
بشین گوش بده.
اِ....
مچتو گرفتم
روزه خواری در ملع عام
روزه نمیگیری؟!
اسمتو گذاشتی مسلمون؟!
آهان
باشه
به کسی نمیگم
پس حق السکوتم رو واسم بفرست
نماز که میخونی؟
باشه
چرا میزنی
باشه. بریم سراغ داستان!
شاید خودتم تو تی وی دیده باشی
بعد نگی تکراری بودا!
باشه
خودت میگی بتعریفم
وقتی اصرار میکنی٬ دیگه چیکار کنم!؟
و اما داستان:
یه مشتی توی مجلس خودمون (نماینده ی لر ها) داشت در مورد پیشرفتها و ساخت و ساز ها حرف میزد. ساخت پل فلان .. ٪ پیشرفت. سد فلان .. ٪ . جاده فلان به فلان .. ٪ پیشرفت ....
خلاصه اومد جمع بندی کنه و گفت: در این دوره در ساخت و ساز ها
۹۰٪ پیشرفت بلکه هم ۷۴٪ پیشرفت داشته ایم!!!!
بلکه هم... به جای اینکه بیشتر بشه. کمتر شد!
تمام
اگه نویسنده میشدم کتابه رو یه شبه تموم میکردم. نه؟! (چشمک)
................................................................. (اینجا رو وقتی مطلبو خوندی مینویسم!)

ماشاالله
جایی برای جوا نذاشتی
ولی منم چند روزیه دارم یه سریال طنز رو میبینم که همش میگن تو مجلسه؟؟؟؟!!!!!!!

ترنم (یادگاری از روزهای جوانی) پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.taranom-bahari.persianblog.ir/

یوهو
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام
خوبی دوست گلم داداشی کوچیکه ی نازنینم
به خدا امروز می خواستم بیام پیشت کارم زیاد بود
ببخشید دیر شد

این چه حرفیه
کوچیکتر باید بره پیش بزرگتر

ترنم (یادگاری از روزهای جوانی) پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.taranom-bahari.persianblog.ir/

احوالاتت چطوره؟
خوبی؟
همیشه شاد باشی گلم

خوبم
به قول بچه ها توپ توپم(چشمک)
منم برات آرزو میکنم همیشه شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد