عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

عشق من پرواز

من علیرضا عاشق پرواز و هواپیما هستم این وبلاگ هم برای نوشتن خاطرات والبته اطلاعاتی در باره هواپیما ها ساخته شده

وظایف سنگین دایی بودن!!!

دوستان سلام
میخوام وظایف سنگین دایی بودن خودم رو بگم تا بدونید دایی ها هم کارای بزرگی انجام میدن!!!

اولیش آوردن خواهر زادم از مهد کودک قبلا دربارش توی پست"اندر احوالات یک پسر که داره تبدیل میشه به مادر!!"کامل نوشتم...

کمک کردن به خواهر زاده توی تموم کردن تغذیه  مهد کودکش تا مادرش دلگرم بشه که بچش یه چیزی توی مهد کودک میخوره... ولی بیخبره که دخترش فقط دنبال بازیگوشیه و تغذیه ها تو شکم دایی رفته جالبه که دیگه شده جزو وظیفه های من و خواهر زادم تا میرسیم خونه میگه دایی اینارو بخور زود باش!!؟؟

نگهداری از پسر کوچولوی 1 ساله زمانی که مادربزرگش کار داره و آشپزی میکنه(هر دو خواهرم معلم هستن برای همین به پیشنهاد مامان و بابا  بچه ها میان اینجا)
البته با یه پسر 1ساله خیلی راحت تر میشه کنار اومد چون چندتا آهنگ از این خاننده های لس آنجلسی براش میذارم پخش بشه و خودم هم به کارام میرسم البته وقتی با کامپیوتر کار میکنم طاها(پسر1ساله)توی بقلمه

از دیگر وظایف بازی کردن با محدثه (6سالشه همون که مارو یه پا کدبانو کرده!!!)خوب بازی هایی که میکنه  واقعا برای من زجر آوره و همش خاله بازیه  و منم میگم که باید درس بخونم  و اینجوری باعث خیر میشه  و من میرم کتابامو باز میکنم

البته به اینا تدریس درس هواپیما شناسی رو هم اضافه کنید چون محدثه میاد و از من میخواد که اسم هواپیما ها رو بهش یاد بدم و منم با عکسایی که دارم تمام فرقهاشونو بهش نشون میدم جالبیش اینجاست که با دقت گوش میده و یاد میگیره ....تو فکرمه درسای خودمونم بهش تدریس کنم  از الان !!!

در کل دایی بودن تجربه خوبیه من که خیلی احساس دایی بودن رو دوست دارم .....
به نظر من یه روزی هم برای دایی ها در نظر بگیرن عالی میشه !!!!
پ.ن1:دوستان عنوان مطلب برای شوخی هست و من اصلا کار بزرگی انجام نمیدم ...
پ.ن2:دوستان اینم آدرس وبلاگ من و دوستان دانشگاهیم
http://a-and-p-student.blogspot.com/
نظرات 10 + ارسال نظر

یوهو
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
خوبی دایی مهربونه؟؟؟
واااااااااااااااااااااااااااااااای
تو دایی خیلی خوبی هستی
آقا اجازه؟؟؟
دایی من هم میشید البته باید خوراکی بخریاااااااااااااااااااااا

ترنم سلام
مننون ار تعریفت ولی باید از این بهتر بشم
چشم من دایی هر کسی که بخواد میشم قسمت خوراکی هم بر میگرده به گنجایش معدم....

مریم شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.nicecomment.blogsky.com

سلام بر جناب دایی - کدبانو- مربی و خلاصه همچی تموم
میگم دایی جان با این همه کار یه وقت از پا نیفتی اون وقت همه کارا می مونه و ....
خدایی با این همه مشغله می رسی اصلا درس بخونی؟
(جواب:عمرا)

بهرحال موفق باشید دایی فداکار.

سلام مریم
باورت میشه اگر بچه هاچند روز نیان من دلم میگیره ....
آره برای چی وقت نکنم درس بخونم خوب اگر یکمی برنامه ریزی بکنی میشه ...
در ضمن زبونتو گاز بگیر من هیچیم نمیشه(چشمک)

ممنون از لطفت و از این که به من سر زدی

هدهد شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.retemadi.blogfa.com

بنام یکتا معبود هستی

گفتم بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا به جای هدهد دیش است و ماهواره

سلام خان دایی
خوش بگذره خاله بازی و تکنو و ....
خوش به حال خواهراتون که برادر به این خوبی دارن.
البته کار شما رو مامان و بابام بخضوص بابام خیلی در حق من کرده و به نیما و سینا می رسندو در نگهداری آنها کمک می کنن حتی نیمارا تا ۳ سالگی تقریبا آنها بزرگ کردند . بهر حال خدا سایه همه پدر مادر ها و بخصوص دایی های مهربونی مثل شما را مستدام نگه داره .
موفق باشی

سلام
خوش میگذره اگر دوست دارین شما هم دعوت هستید....
واقعا راست میگین چون کاری که من میکنم در مقابل مامان هیچه چون مامان تمام کارای بچه ها رو میکنه و البته بابا هم خیلی کمک میکنه....
ولی من هر کاری براشون بکنم بازم کمه چون خواهرام در حق من خیلی لطف کردن و من هیچوقت نمیتونم جبران کنم
منم برای شما آرزوی بهترینهارو دارم

نیما نحاتی شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:30 ب.ظ http://www.bojnurdpara.mihanblog.com

سلام علیرضا عزیز/خوبی مهندس؟
من نمیدونستم یک دای این همه کار باید انجام بده!!!!(چشمک)
ولی سخت ترینش فکر کنم خوردن تغذیه ها باشه که واقعا اذیت میشی برای انجام اون وظیفه/البته بردن و آوردن مهد این مزیت رو داره که بزودی دوماد میشی و اینو مطمئنم!!!!
موفق و پاینده باشی
یا حق

سلام آقا نیما
بله دیگه دایی بودن اینا رم پشت سرش داره....
به نکته مهمی اشاره کردی واقعا گاهی وقتا نمیشه هم شیر بخوری هم میوه و هم کیک آخه این بچه یه قلمشم توی مهد کودک نمیخوره ...
و همش میگه زود بخور ...
نه کاپتان من داماد بشو نیستم چون الان آزادم برای چی خودمو بفرستم زیر بار زندگی با یه نفر دیگه البته خدا منو از شر فکرایی که خاله خان باجی ها برای پسرا میبینن حفظ کنه (چشمک)

برای شما آرزوی بهترین پروازها رو دارم
یا حق

رویال شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام دایی کد بانو
علیرضا من واست نگرانم ... یه وقت هنجارهای مرد بودنو فراموش نکنی ؟؟؟
ببین حالا که ما با هم دوستیم میشه هر وقت صاحب یه جونور کوچولو شدم ازت خواهش کنم شبهایی که پروازم بیای خونمون و به بابای جونور کمک کنی تا از جونور نگهداری کنه ؟

سلام خانوم مهماندار
نگران نباش من هنوزم اقتدار مردونه و دیکتاتوری شو هنوز دارم(چشمک)
ما که تو عالم رفاقت این حرفارو نداریم شما کوچولو رو به من تحویل بدین بعد از چند سال بیاین پس بگیرین(چشمک)
ولی نگران اون موقع نباش منم اگر کمک بابای کوچولو نرم خودش بلده چیکار کنه اینا استعدادهای نهفته جنس مذکره....
ولی هر وقت شما امر بفرمایید من در خدمت هستم

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ب.ظ http://toranjbanoo.blogsky.com/

سلام علیرضا جان
اول باید تشکر کنم از توضیحات جالبت درباره اون بخار پشت سر هواپیماها که برام خیلی خیلی جذاب بود دونستنشون..
دوم این که خیلی خوش به حالته که بچه های خواهرت بهت نزدیکن.. قدر این روزها رو بدون. من که هم خواهرزاده هام ازاولش هم دور بودن (بوشهر) و هم برادرزاده م (شیراز)
خودمونیم اون قسمت تموم کردن غذا واقعا جالبه ها!!!

سلام ترنج نانو
خیلی خوشحالم که از توضیح من خوشتون اومد(خدا بهت رحم کنه از این به بعد همه چیز هواپیما رو برات تعریف میکنم)...
آره واقعا ای کاش بچه ها توی سن ۲تا ۳ سالگی بمونن واقعا تو این سن خیلی شیرین هستن و دوست داشتنی هستن.....
ولی من برای شوخی اونو نگفتم اگر بخوای به محدثه میگم بیاد بهت بگه که باور کنیا(چشمک) ولی تنوع غذایی بالای هم داره و به چیزی لب نمیزنه....

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ

سلام علیرضا جان
خوبی؟
ممنونم که سر زدی و مطلب طولانی منو خوندی.. راستش برعکس اینجا شب ها هم زود می رن خونه شون می خوابن. ساعت ده هیچ مغازه ای باز نیست غیراز نایت کلاب ها و بعضی مغازه هایی که فکر کنم به پلیس زیرمیزی می دن. قانون اینه که ده شب تعطیل باشن..
عشق سینما هم که هستن بدجور.... سینماهاشون هم (حداقل از بیرون) وحشتناکه! مثل دخمه.... اما صف می گیرن از اینجا تا کجا؟؟؟!!!!

ترنجبانو سلام
جوابو براتون توی وبلاگ خودتون مینویسم

ترنم (یادگاری از روزهای جوانی) پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ http://www.taranom-bahari.persianblog.ir/

یوهو
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام
خوبی؟
باشه سخت نمی گیرم چون اصن سخت نیست که
اینا سوالایی بود که تو ذهنم بود
همین
روز خوش
گل

سلام ترنم
تو وبلاگت جواب میدم

پریسا جون جمعه 15 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:47 ق.ظ http://parisalar.blogfa.com

انشاا... عمو شدنت.
منم میخوام دایی بشم! :((
آخه نیاز شدید به درس خوندن دارم.
البته با قسمت تغذیه هم موافقم!

ممنون ایشالا تو هم خاله بشی(نیش تا بنا گوش باز)
چی!!!!!!!!!!میخوای دایی بشی؟
آهان از اون لحاظ....
اگر بخوای تغذیه هم برات میفرستم من خوشحال میشم تغذیه ها نصف بشه....(چشمک)

[ بدون نام ] جمعه 15 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام علیرشا جان من به دلیل فوت مادر مدتی از وبلاگ دور بودم دوباره اومدم
دوست دارم
محسن
(ترانه سرا)

محسن جان واقعا متاسفم و بهت تسلیت میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد